هر نفس با زجر آمد،با هزاران درد رفت
یک به یک دوران عمرم با"چه باید کرد؟" رفت

برده ام سر را به زیر پر که دیگر این زمان
آنکه شادی را برایم هدیه می آورد رفت

دل به امید وفای هیچکس هرگز مبند
سال،هم زیبا و گرم آمد ولیکن سرد رفت

در میان گرد باد زندگی ماندم هنوز
گرچه تکه تکه از جانم شبیه گرد رفت

می رسد روزی که می گویند"او یکرنگ بود"
زان که دائم زرد بود و زرد ماند و زرد رفت 


#رضا_خادمه_مولوی