صدها سوال بی جواب زندگی

در سرم از زندگی صدها سوالِ بی جواب است
زنده ام اما دلم از دستِ این دنیا کباب است

خسته ام مثل مترسک های بی احساس شالیزار
تشنه ام، با اینکه زیر پای من پیوسته آب است

گرچه می خندم، ولی این خنده ها از شاد بودن نیست
این که من بر صورتِ خود می گذارم یک نقاب است

زندگی با زنده بودن!هر کس این را خوب می داند
فرق دارد، این دو تا مانند آب و آسیاب است

آنکه در ظاهر به لب های خودش لبخند می بندد
فرق دارد با کسی که از ته دل کامیاب است

زندگی زیباست! اما در نگاه آدمی چون من
زندگی تنها فقط یادآورِ رنج و عذاب است

زندگی مانند خوابی ست که من هر روز می بینم
زندگی مثل سرابی در میانِ یک سراب است

چرخشِ یک آسیاب کهنه وقتی زندگانی نیست
قصه‌ی کوبیدنِ آب است و هاون،بی حساب است

#سعید_غمخوار

 

دلم برای توتنگ می شود

 


دنیا مقابل چشمم بی رنگ می شود
وقتی که دلم برای تو تنگ می شود

از یک طرف نمی شود تو را ببینم و
از یک طرف بین من و دل جنگ می شود

بغضی گلوی مرا چنگ می زند،عجیب
بغضی که رفته رفته مثل سنگ می شود

باور نمی کنی ولی دردِ ندیدنت
در سینه ام مثل زخم پلنگ می شود

دیگر به من هیچ صدایی شبیه تو نیست
بی تو به من هرصدا بدآهنگ می شود

حتی دقیقه های ساعتِ خانه ی ما
باور بکن نمی رود و لنگ می شود

با اینهمه، سخت است بگویم برای تو
وقتی که دلم برای تو تنگ می شود

#سعید_غمخوار 

وعده های دروغ

از دروغ و وعده های بیخودی سر خورده ایم
اغلبِ ما مردم ایران فقط افسرده ایم

زندگی کردن برای ما فقط رنج و غم است
سرنوشت ما چه خواهد شد کماکان مبهم است

هر که آمد وعده ی فردای بهتر داد و رفت
بر دل ما غصه ها را صد برابر داد و رفت

بر سر ِ ما هر چه آمد جملگی از سادگی ست
خود بگو این رنج و سختی ها کجایش زندگی ست؟

پاسخِ آن اعتمادِ ما جوابش این نبود
آرزوهای امام از انقلابش این نبود

ای وزیر محترم غول گرانی را ببین
در نگاهِ مردمِ ما ناتوانی را ببین

چاره ای کن از گرانی ها کمرها خم شده
سینه ی مردم سراسر غصه و ماتم شده

شب چگونه می سپاری چشم هایت را به خواب
کودکان وقتی که می خوابند بدون نان و آب

#سعید_غمخوار

زندگی بدون عشق

 

♠️💙♠️

"دوستت دارم" ميان ما شعارى بيش نيست
"دوستم دارى" سوال خنده دارى بيش نيست

تيك تاك ساعت اين را خوب يادم داده است
سهم ما از عاشقى چشم انتظارى بيش نيست

من اگر مستم، خرابم، ناخوشم تقصير توست
چون به تنهايى كه الكل زهر ِمارى بيش نيست

راهيم در جاده اى پر پيچ و مه آلود و گنگ
دركم از آينده ام تصويرِ تارى بيش نيست


مثل اينكه توى زندان، پنجره يعنى: نجات
"شعر" از تنهاييم راه فرارى بيش نيست

من همانم، بيد مجنونِ بدونِ برگ كه ....
توى چشمِ كاج هاى سبز خارى بيش نيست

زندگى بى عشق مثل مرد نابيناست كه ...
دركش از طول سفر سوت قطارى بيش نيست

 


♠️💙♠️

 

غزلی زیبا دنیا دارمکافات هست

نه دلت جای کسی ست،نه در دلی جا می‌شوی

بی‌وفایی کن بدان آخر تو تنها می‌شوی

هر چه از دستت می‌آمد بر سرم آورده ای

بر سرت می‌آورند آیینه ی ما می‌شوی

گر چه من هرگز نمی‌گویم چه ها کردی به من

یک زمان می‌دانم امّا سخت رسوا می‌شوی

آدم ِ بد عاقبت چوب خدا را می‌خورد

من نمی‌دانم چه وقتی پس تو دانا می‌شوی؟

گفته‌اند دارِ مکافات است دنیا پس بدان

می‌رسد روزی تو هم غمگین و تنها می‌شوی

آسیاب ِ هر کسی نو بت به نو بت می رسد

صبر کن روزی تو هم غم را پذیرا می‌شوی

#سعید_غمخوار

کاش توسهم من باشی

سخت است«عزیزی»را بخواهی بی‌خبر باشد

در فکرِ خود دنبال ِ امّا و اگر باشد

با هر که می‌خواهی بگویی حرف قلبت را

در پیش ِ او تنها سلامی مختصر باشد

سخت است که از شرم و خجالت حرف این دل را

هر گونه می‌خواهی بگویی بی ثمر باشد

سخت است خودت سنگ صبور قلب خود باشی

سهمت از این دنیا فقط چشمان ِ تر باشد

سخت است بسوزی در فراقش مثل شمع اما

دنیا بفهمد او نفهمد بی خبر باشد

بد ساختند دنیای ما را راست می‌گفتند

دنیا چرا باید چنین نامعتبر باشد !

ای کاش می‌شد حرف خود را با نگاهی گفت

ای کاش می‌شد سهم من آن یک نفر باشد
#سعید_غمخوار